نویسنده: محمد فؤاد عبدالباقی
مترجم: ابوبکر حسن‌زاده

پروردگار دانا و توانا به مقتضای حکمت و رحمت بیکرانش خواست بشریت را از تاریکی کفر و جهل و گمراهی رهایی بخشد و او را از چنگال خرافات و اوهام و بندگی اشجار و احجار و اسارت در دام کاهنان و جادوگران و رمّالان و ظالمان آزاد سازد لذا آخرین کتاب آسمانی خود، قرآن را بر پاکترین بندگانش حضرت محمّد (ص) نازل نمود، تا بشریت را به صراط مستقیم هدایت کند و کسانی که در پرتو نور فروزان آن حرکت می¬نمایند به خیر و سعادت جاودانی فیض‌یاب شوند، شخصیت واقعی خود را بازیابند و به عنوان نمونه و الگو رهبری جامعه بشری را در دست گیرند:
«هْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَیخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»
«‏خداوند با آن (کتاب) کسانی را به راههای امن و امان (از ترس و هراس دنیا و آخرت) هدایت می‌کند که جویای خوشنودی او باشند، و با مشیت و فرمان خود، آنان را از تاریکیهای (کفر و جهل) بیرون می‌آورد و به سوی نور (ایمان و علم) می‌برد، و ایشان را به راه راست رهنمود می‌شود.»
به خاتم پیغامبرانش دستور داد تا در مقام شامخ رسالت و شارع دین خدا، قرآن را به مردم اعلام دارد و با صبر و استقامت و توکّل به خدا به تشریح آن بپردازد. حق را از باطل جدا نماید و تحت عنایت پروردگار به ارشاد و راهنمایی مردم اهتمام ورزد:
«¬وَأَنزَلْنَا إِلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِمْ» نحل:44
«و قرآن را بر تو نازل کرده‌ایم تا این که چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است.»
همچنین همه مسلمانان را ملزم و مکلّف ساخته تا از دستورات و سنّت پیغمبر (ص) اطاعت کنند و به آنان اطمینان داده که پیروی از پیغمبر (ص) مایه‌ی سعادت و خوشبختی است. سخنان و دستوراتش کلاً حکمت و معرفت و وحی الهی است و از هوای نفس به دور می¬باشد:
«وَمَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَى ‏‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَى» النجم: 3 و 4
«‏ و از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید. ‏ آن (چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است) جز وحی و پیامی نیست که (از سوی خدا بدو) وحی و پیام می‌گردد.» ‏
بر مسلمانان واجب نموده که دستورات پیغمبر (ص) را اجرا نمایند، و به صدق گفتار او ایمان داشته باشند:
«وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» الحشر: 7
«چیزهائی را که پیغمبر برای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهائی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید.»
خداوند متعال اطاعت از پیغمبر (ص) را باعث خشنودی و محبّت خود و بخشودگی گناه قرار داده است:
(قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ) آل عمران: 31
« بگو : اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید.»
خداوند پیغمبر (ص) را به عنوان نمونه کامل انسانیّت معرفی می¬کند و می¬فرماید کسانی که خدا را می¬خواهند باید از پیغمبر (ص) پیروی نماید:
(لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الْآخِرَ) احزاب: 21
« سرمشق و الگوی زیبائی در (شیوه پندار و گفتار و کردار) پیغمبر خدا برای شما است. برای کسانی که (دارای سه ویژگی باشند :) امید به خدا داشته، و جویای قیامت باشند.»
و به مسلمانان دستور می¬دهد با جان و دل تسلیم حکم پیغمبر (ص) شوند زیرا تخلّف از این امر نشانه نبودن ایمان است:
(فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یؤْمِنُونَ حَتَّىَ یحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لاَ یجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَیتَ وَیسَلِّمُواْ تَسْلِیماً ‏) النساء: 65
« ‏ امّا، نه ! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند. ‏»
(فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ) النساء: 59
« و اگر در چیزی اختلاف داشتید (و در امری از امور کشمکش پیدا کردید) آن را به خدا (با عرضه به قرآن) و پیغمبر او (با رجوع به سنّت نبوی) برگردانید (تا در پرتو قرآن و سنّت، حکم آن را بدانید. چرا که خدا قرآن را نازل، و پیغمبر آن را بیان و روشن داشته است. باید چنین عمل کنید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید.»
خداوند متعال اطاعت از پیغمبر (ص) را جزو اطاعت از خود به حساب می¬آورد:
(مَّنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ) النساء: 80
« هر که از پیغمبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده است.»
مخالفت با دستورات پیغمبر (ص) را بلای بزرگ و عذاب دردناکی معرفی می¬کند:
(فَلْیحْذَرِ الَّذِینَ یخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) النور: 63
« آنان که با فرمان او مخالفت می‌کنند، باید از این بترسند که بلائی (در برابر عصیانی که می‌ورزند) گریبانگیرشان گردد.»
خداوند از سنّت و دستور پیغمبر (ص) به عنوان حکمت و برکت و معرفت نام می¬برد:
(وَاذْکُرْنَ مَا یتْلَى فِی بُیوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ) الاحزاب: 34
« و آیات خدا و سخنان حکمت‌انگیز (پیغمبر) را که در منازل شما خوانده می‌شود (بیاموزید و برای دیگران) یاد کنید.»
البته آیات و احادیث در مورد واجب بودن اطاعت از پیغمبر و نهی از مخالفت با دستوراتش فراوان است که برای مزید اطلاع می¬توانید به کتاب ریاض الصالحین باب: الأمر بالمحافظة علی السنّة و آدابها، تألیف امام نووی مراجعه فرمائید.
با توجه به آیات فوق بر کسی پوشیده نخواهد بود که پیروی از حدیث و سنّت پیغمبر (ص) پیروی از خدا و قرآن است و مخالفت با احادیث و سنّت نبوی مخالفت با قرآن است.و حدیث و سنّت بعد از قرآن بزرگترین اصل و رکن اساسی برنامه زندگی مسلمانان است. اکثر احکام شرعی یا مستقیماًبه وسیله‌ی پیامبر (ص) بیان شده و یا بعد از ذکر اجمالی در قرآن، حدیث و سنّت آن¬ها را تشریح کرده‌اند، مثلاًقرآ« می¬فرماید: نماز بخوانید، ولی آیا نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب، هر یک چند رکعت است و به چه کیفیت باید خوانده شوند، و تشهّد و سلام چطور است؟ در قرآن نیست بلکه بیان آن¬ها به وسیله‌ی پیغمبر(ص) انجام گرفته است. این حدیث و سنّت است که جزئیات مربوط به مسائل حج و زکات و نکاح و طلاق و... را تشریح و بیان می¬نماید.
بنابراین شریعت و قانون اسلام بر دو اصل و رکن که یکی قرآن و دیگری سنّت پیغمبر (ص) می¬باشد استوار است؛ قرآن به صورت تواتر از جانب پیغمبر (ص) به مسلمانان رسیده است و قرآنی که اکنون در دست مسلمانان است عین همان قرآنی است که به وسیله‌ی جبرئیل بر پیغمبر (ص) نازل شده است.
بدون اینکه جمله‌ای اضافه یا کسر شده باشد.امّا در مورد سنت پیغمبر (ص) باید گفت که: اصحاب کرام به پیروی از قرآن و دستور پیغمبر (ص) به اهمیت و نقش حدیث و سنّت در پایه‌گذاری و تحکیم شریعت و دین اسلام به خوبی آگاه بودند و به یقین می¬دانستند حدیث و سنّت دومین رکن شریعت است، با کمال صبر و استقامت و شوق و جدّیت و اخلاص با بهره گیری از ذکاوت و استعداد و حافظه فوق العاده‌ای که در فضای صاف و آرام عربستان پرورش یافته بود، اکثرا اوقات خود را چه در سفر و چه در حضر در حضور پیغمبر (ص) به یادگیری قرآن و حدیث به سر می¬بردند. بودند کسانی مانند عبدالله بن عمرو بن عاص که تمام سخنان پیغمبر (ص) را می¬نوشتند، تا جایی که کسی به عبدالله گفت: «چرا تمام گفته های پیغمبر (ص) را یادداشت می¬نمایی؟ شاید پیغمبر (ص) به مقتضای طبع بشریی که دارد، چیزی بگوید که نباید نوشته شود». اما پیغمبر (ص) به عبدالله گفت: «ای عبدالله! هر چه را که من می¬گویم بنویس. قسم به خدا هیچ ناحقی از زبان من بیرون نخواهد آمد ». از طرف دیگر جماعتی از اصحاب که هیچگونه مشغلت دنیایی نداشتند، با فراغت کامل تمام اوقات خود را صرف حفظ حرف به حرف قرآن و حدیث می¬نمودند. پیغمبر (ص) به کسانی که به حضورش می¬رسیدند دستور می¬داد تا آنچه را که از او می¬شنوند، به کسانی که حضور ندارند برسانند. گروه هایی از اصحاب با هم قرار می‌گذاشتند، تا به نوبت به حضور پیغمبر (ص) برسند و به نوبت کارهای شخصی خود را انجام دهند، کسانی که به حضور پیغمبر (ص) می¬رفتند. آنچه را که می¬شنیدند برای دوستانشان که سرگرم کار بودند بازگو می¬کردند. از جمله عمر بن خطاب با یکی از اصحاب قرار گذاشته بودند که هر روز یکی از آنان به حضور پیغمبر (ص) بروند و آنچه را که می¬شنوند برای دیگری بازگو نمایند.
چون خواست خدا بر این بود که دین اسلام به عنوان پاکترین و قدرتمندترین ادیان بر صفحه ایّام ثابت و استوار بماند و سنّت پیغمبر (ص) که یکی از ارکان اصلی آن است از تغییر و تحریف مصون باشد، چه در عصر پیغمبر (ص) و اصحاب و چه در عصر تابعین و تابع تابعین و... جماعت کثیری از علمای امّت خود را مسئول حفظ و حراست از حدیث و سنّت می¬دانستند و با کمال صداقت و تقوی و اخلاص به تحقیق و بررسی و جمع آوری سنّت و حفظ آن در سینه یا ثبت آن در صفحه‌ی کاغذ می¬پرداختند این بزرگواران به خوبی آگاه بودند که نسبت دادن چیزی به دروغ به پیغمبر (ص) جرمی است نابخشودنی. پیغمبر (ص) در این مورد می¬فرماید: «کسی که عمداًچیزی را به دروغ به من نسبت دهد، باید جای خود در آتش دوزخ آماده نماید.» لذا با احتیاط و دقت فراوان این وظیفه را انجام می¬دادند. تا اینکه در اواخر قرن اوّل و اوایل قرن دوّم به دستور خلیفه اسلام عمر بن عبدالعزیز (رض) جمع آوری و نوشتن حدیث و سنّت رسماًشروع گردید. در آن هنگام امام مالک که یکی از محدّثین بزرگ به شمار می¬آمد در مسجد النبی در مدینه مشغول جمع و بررسی و روایت احادیث بود، و دانشمندانی از قبیل امام اوزاعی، ثوری، ابن عیینه، لیث، شعبه، ابن مبارک، شافعی و ابو یوسف و... در حلقه درس او حضور می¬یافتند. او کتاب مهم خود را به نام (الموطأ) که مشتمل بر احادیث پیغمبر (ص) است در دهه‌ی پنجم قرن دوّم به رشته تحریر درآورد. در همین حال عدّه فراوانی از علما و محدّثین که استاد یا شاگرد یا همطراز امام مالک بودند در مکه و مصر و شام و عراق و یمن و سایر اقطار اسلامی، اوقات خود را وقف تحقیق و بررسی و جمع آوری و روایت حدیث و سنّت می¬کردند و با تشکیل حوزه های بزرگ علمی که به صورت شبانه روزی فعّال و در حقیقت دانشگاه های علوم دینی بودند که هر یک صدها طالب علوم دینی را از اقصی نقاط جهان اسلام جلب نموده و در قلب خود جای داده بود. در اواخر قرن دوّم و اوایل قرن سوّم این کوشش و فعالیت به اوج خود رسید. کتاب¬های بسیاری تحت عناوین: صحیح، مسند، موطأ و مصنف و... مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم و مسند امام احمد و مصنف عبدالرزّاق تألیف شدند. علم الحدیث تدوین شد، و قواعد و شرایط بسیار دقیق و مفیدی برای تشخیص حدیث صحیح از حدیث ضعیف و موضوع وضع گردید. علماء و محدّثین با عشق و علاقه توصیف ناپذیری تمام توان خود را به کار می‌گرفتند و از هیچ کوشش و فداکاری به منظور حفظ سنّت پیغمبر (ص) و جدا نمودن آن از کلام سایر اشخاص دریغ نمی¬کردند، بسیار اتفاق می¬افتاد که یک محدّث برای شنیدن و دریافت حدیثی از گوشه‌ای به گوشه دیگر جهان می¬رفت و ماه¬ها رنج و مشقت سفر را تحمّل می¬کرد، ولی وقتی که آن را می¬شنید و راوی را شناسایی می¬کرد، چون شرایط لازم را در حدیث نمی¬دید از پذیرفتن آن خودداری می¬کرد.
البته محدّثین تنها به حفظ و جمع آوری احادیث صحیح اکتفا نمی¬کردند، بلکه هر حدیثی را که به پیغمبر (ص) نسبت داده می¬شد جمع آوری می¬کردند، یکایک آن¬ها را جداگانه مورد بررسی دقیق قرار می¬دادند، و راویان هر حدیث را یکی بعد از دیگری شناسایی می¬کردند تا اینکه سلسله روایت به اصحاب یا پیغمبر (ص) منتهی می¬شد، میزان دقت و قدرت حفظ و تقوای هر یک را مشخّص می¬کردند، و متن و معنی آن را با سایر احادیث صحیح و قرآن و عقل سالم مطابقت می¬دادند و بعد از تجزیه و تحلیل و بررسی همه جانبه به صحّت یا ضعف یا موضوع بودن آن حکم می¬کردند. آنان تمام این تحقیقات را در برگ شناسایی آن حدیث یادداشت می¬کردند، و این برگ را به عنوان شناسنامه آن در کتاب¬های خود ثبت می¬نمودند. با به کار گیری این روش علمی است که می¬بینیم امام بخاری در بین ده ها هزار حدیثی که حفظ و جمع نموده تنها در حدود 2600 حدیث غیر مکرّر را در صحیح خود پذیرفته است همین طور شاگردش مسلم در بین ده ها هزار حدیث در حدود 3500 حدیث غیر مکرّر صحیح را جمع نموده است. سایر محدّثین هم با توجه به تفاوت شرایط و امکانات و استعداهای خدادادی از همین روش علمی پیروی کرده‌اند. نسائی، ابوداود، ترمذی، و ابن ماجه و... کتاب¬های خود را بر همین اساس به رشته تحریر درآورده‌اند.
به راستی بر ما لازم است تلاش و فداکاری و مساعی حمیده این پیشوایان مخلص و متقّی خود را با جان و دل ارج نهیم و به عنوان خلف حق شناس، اجر جزیل را برای آنان از پیشگاه خداوند تمنّا کنیم و اعتراف نماییم که این بزرگواران چنان گنجینه‌ای از خود به جا گذاشته‌اند که ارزش‌شان از قدرت تخمین بیرون است، به نحوی که وضعیت کلیه احادیث و سنن منسوب به پیغمبر (ص) که شاید تعداد آن¬ها به صدها هزار حدیث اعم از صحیح و ضعیف و موضوع روشن شد که هر یک دارای شناسامه مخصوص به خود می¬باشد برسد، برای هر عالم و محدثی که به کتب حدیث و رجال مراجعه نماید مشخص می¬شود که فلان حدیث در چه شرایطی می¬باشد. کسی نمی¬تواند حدیثی را معرفی کند که علماء و محدّثین آن را مورد بررسی همه جانبه قرار نداده باشند. حتی جماعتی از محدّثین احادیث موضوعه را به صورت جداگانه در کتاب¬هایی جمع نموده‌اند تا کسانی که اهل فن نیستند و در علوم حدیث آگاهی ندارند به خوبی موضوعات را بشناسد.
با توجه به اهمیت موضوع ضرورت دارد اشاره‌ی بسیار مختصری به اقسام حدیث بنمایم تا خواننده‌ی با بصیرت و احساس مسئولیت بیشتری با آن روبرو شود.
علماء و محدثین حدیث پیغمبر (ص) را به سه قسم صحیح، حسن و ضعیف تقسیم کرده‌اند. موضوع جزو حدیث نیست، اطلاق لفظ حدیث بر آن تا زمانی جایز است که معلوم نگردیده موضوع است، همینکه موضوع بودن آن ثابت شد، دیگر اطلاق لفظ حدیث بر آن درست نیست.
1- حدیث صحیح حدیثی است که تمام راویان در سلسله روایت آن یکی بعد از دیگری تا اینکه روایت به پیغمبر (ص) یا صحابی منتهی می¬شود ذکر و شناسایی شده باشند و یکایک آنان عادل و درستکار و دارای قدرت حافظه فراوان برای ضبط دقیق مسموعات خود باشند. حدیث صحیح نباید شاذ و یا معلّل باشد. حدیث شاذ آن است که راوی آن عادل و دارای حافظه قوی است؛ ولی روایتش با روایت سایر راویان عادل و با حافظه مغایر است.
حدیث معلّل حدیثی است که دارای عیب و ایرادهای پنهانی و خفی باشد که تنها علماء و محدّثین آنها را تشخیص می¬دهند، بنابراین حدیث صحیح حدیثی است که چه از لحاظ سند و راوی و چه از لحاظ متن و معنی از هر نقصی محفوظ و مصون باشد. حدیث صحیح نیز بر دو نوع است: یکی حدیث متواتر و دیگری حدیث آحاد.
متواتر حدیثی صحیحی است که جماعت فراوانی آن را روایت کرده باشند و احتمال اینکه این جماعت بر دروغ توافق کرده باشند وجود نداشته باشد. این حالت باید در کلیه طبقات حفظ شود، مانند حدیث شفاعت و حدیث معراج و... حدیث متواتر مفید علم و یقین است و در تمام مسائل دینی اعم از عقیدتی و عملی سند و حجّت است.
حدیث آحاد آن است که تعدا راویان آن به مرحله‌ی تواتر نرسیده است مانند اکثر احادیث مربوط به عبادت و معاملات و حدود و قصاص و نکاح و طلاق و... حدیث صحیح آحاد به اعتقاد جمعی از علماء کلاًمفید علم و یقین می¬باشند. عدّه دیگری معتقدند تنها احادیث آحاد صحیح بخاری و مسلم مفید علم و عمل می¬باشند و سایر آحاد صحیح تنها مفید عمل هستند. اما قول راجح این است که احادیث صحیح آحاد کلاًاعمّ از صحیح بخاری و مسلم و سایر صحاح مفید ظن هستند و در مسائل شرعی و عملی حجّت و سند می¬باشند. تمام علماء و مجتهدین اسلام از عصر اصحاب کرام تا به امروز بر این موضوع اتفاق نظر داشته‌اند.
2- حدیث حسن آن است که کلیه‌ی راویان آن در سلسله روایت یکی بعد از دیگری تا اینکه روایت به پیغمبر (ص) یا صحابی منتهی می¬شود، ذکر و شناسایی شده و همه عادل و درستکار و دارای حافظه قوی باشند. ولی قدرت حافظه و ضبط آنان به اندازه قدرت حفظ و ضبط راویان حدیث صحیح نباشد.
حدیث حسن هم نباید شاذ یا معلّل باشد. فرق حسن با صحیح این است که اولاً: قدرت حفظ و ضبط در راویان صحیح بیشتر است. ثانیاً: حدیث حسن همیشه آحاد است و متواتر ندارد. حدیث حسن گاهی با توجّه به عوامل دیگری به صورت صحیح در می¬آید که به این نوع حسن لذاته و صحیح لغیره گفته می‌شود. حدیث حسن هم مانند آحاد صحیح مفید عمل و ظن است و در مسائل فرعی و عملی حجّت است.
باید متوجّه باشیم که احادیث صحیح آحاد همه در یک مرتبه از صحّت قرار ندارند. بلکه دارای مراتب متعدد است و بعضی از بعضی دیگر صحیح تر است. اولین مرتبه و اعلاترین درجه حدیث صحیح احادیثی است که بخاری و مسلم هر دو بر روایت آن¬ها اتفاق دارند که در اصطلاح به آن¬ها گفته می¬شود: متفق علیه. صحیح بخاری در مرتبه دوم، صحیح مسلم در مرتبه سوم، صحیح ابوداود در مرحله چهارم و صحیح ترمذی و نسائی و ابن ماجه به ترتیب در مراحل پنجم و ششم و هفتم قرار دارند. کتاب¬های این شش محدث بزرگ معروف به صحاح و سنن ستّه (ششگانه) می¬باشند.
3- حدیث ضعیف آن است که دارای شرایط حدیث صحیح و حسن نباشد. حدیث ضعیف مفید علم و عمل نیست و در هیچ یک از مسائل دینی سندیت ندارد. علماء اسلام از استناد به احادیث ضعیف خودداری نموده‌اند. ولی عدّه‌ای معتقدند که جایز است در مسائل ترغیب و ترهیب و فضائل و مناقب از آن¬ها استفاده نمود.
با توجّه به مراتب فوق معلوم گردید که کلیه احکام اسلام یا مبتنی بر قرآن و احادیث صحیح و حسن یا بر اساس اجماع و قیاس و استصحاب می¬باشد که البته مرجع این سه قسم اخیر نیز قرآن و حدیث صحیح است. علماء هیچ حکم شرعیی را بر حدیث ضعیف یا موضوع بنا ننهاده‌اند.
وقتی که به اهمیت حدیث صحیح و سنّت آگاه شدیم و نقش آن را به عنوان پایه‌ی دوم شریعت شناختیم لازم است با احساس مسئولیت و ادب و آگاهی با حدیث روبرو شویم و از افراط و تفریط پرهیز کنیم. نه مانند کسانی باشیم که هر چه با ذوق و سلیقه شان موافق نباشد بی پروا آن را رد می¬کنند، هر چند که حدیث صحیح پیغمبر (ص) هم باشد. در این صورت طبق نص قرآن چنین کسانی باید منتظر بلای بزرگ و عذاب شدید باشند. نه مانند کسانی باشیم که هر چه را به نام حدیث نوشته شده بدون جدا نمودن صحیح از ضعیف و موضوع می¬پذیرند و آن را به پیغمبر (ص) نسبت می دهند. بنابراین تنها اهل علم و تقوا هستند که می¬توانند حدّ وسط را رعایت کنند و از لغزش به دور باشند. چون حدیث و سنّت هم مانند قرآ« از مشکات وحی نورافشانی می¬کنند و نیاز به آگاهی بر علوم مخصوص دارند چنین نیست که هر کسی که توانست چند جمله عربی یا فارسی را معنی نماید بتواند درباره‌ی حدیث قضاوت کند و به آن فتوی دهد و بگوید آن را قبول ندارم. این کار نیازمند تسلّط بر آیات و احادیث صحیح و دانستن لغت عربی و علوم نحو و صرف و بلاغه و بیان و اصول فقه است. علاوه بر این مفتی و محدّث باید عادل و متقی و دارای ذکاوت فراوان و قدرت استنباط باشد. باید از ادب و اخلاق و تقوای سلف صادق پیروی کنیم تا آنان مجبور به فتوی و قضاوت نمی¬شدند از فتوی پرهیز می¬کردند و تنها وقتی فتوی می¬دادند که تسلّط و آگاهی کامل بر موضوع داشتند و از روی هوای نفس سخن نمی¬گفتند هفتاد و چند سؤال از امام مالک شد ولی تنها او به دو سؤال آنها جواب دادو در جواب بقیه گفت: نمیدانم چون ادب و تقوا به او اجازه نمی¬داد که بدون علم و آگاهی چیزی را بگوید.